من در این گنبد دوار
نور میخواهم
اما
جهانم ، پر تاریکی است
تهمت و ظلم و ریاست
نور میخواهم ، نور
بخشش و مهر و امید
نگاهی دلگرم
، و کلامی زیبا
چشم ها شسته شوند
جور دیگر دیدی
بازــآ
تا دلم گرم شود
و جهانم رخشان
من در این گنبد دوار
نور میخواهم
اما
جهانم ، پر تاریکی است
تهمت و ظلم و ریاست
نور میخواهم ، نور
بخشش و مهر و امید
نگاهی دلگرم
، و کلامی زیبا
چشم ها شسته شوند
جور دیگر دیدی
بازــآ
تا دلم گرم شود
و جهانم رخشان
کاش می فهمیدم
مصلحت چیست
مصلحت بود که شیطان
سجده نکرد
یا که آدم
سیب چید
مصلحت هست که من منتظرم
منتظر مصلحت را نمیفهمد
منتظر منتظر است
مصلحت فاصله را کم نکند
مصلحت او را بی غم نکند
مصلحت سر پوشی ست
برسر آلامش
مصلحت مهر سکوت بر لب اوست
مصلحت گفتن خاموش
به فریاد دل منتظر است
مصلحت وهم و خیال است برای دل او
تو نگو مصلحت است
تو اگر منتظری درکش کن
پای حرفش بنشین
درد او را بشنو
منتظر خسته بُوَد
خسته از صبر و شکیبایی خود
خسته از ثانیه های بی او
و تو ای خسته ی راه ،
انتظارت شیرین
و دلت روشن و شاد
سخت خواهد بود
مسیر ره تو
تا امید هست برو
ره بی پایانی ست
مصلحت همراهت
رهگذره عمرم
بی توشه جز حرف
فاش میکنم اینجا
غوغای درونم را
این روزها بیشتر دلگیر می شوم...
این روزها بیشتر از موتورسواران می ترسم...
این روزها بیشتر از پیک و مشروب می هراسم ...
درکم کن ...
و مــن پنداشتــم او مــرا خواهــد بــرد
بــه همــان کوچــه رنگیــن شــده از تابستــان
بــه همــان خانــه بــی رنــگ و ریــا
بــه همــان لحظــه کــه بــی تــاب شــوم
او مــرا خواهــد بــرد بــه همــان ســادگــی رفتن بــاد
او مــرا بــرد !
ولــی بــرد ز یـــاد ...
تعداد صفحات : 6