خدای من ، خدای مهربان من
هرگاه سخت دلتنگ میشوم ، هرگاه تنهاییم به وسعت همه ی عالم میشود و هرگاه بغض دوری تو
همراه با قطره های سرازیر اشک
نمایان میشود ، وضو میگیرم ، روبروی تو مینشینم و دو رکعت نماز میخوانم و آهسته با تو نجوا میکنم.
آنوقت کتابت را میگشایم و تو
"آرام
آرام با من حرف میزنی. از خودت و من میگویی ، از لطف هایت میگویی و از مهربانی هایت ، از نعمت
هایت و از کران تا بیکران آسمان و
زمینت. از مداراهایت با من میگویی و از صبوری هایت ، و به من هشدار میدهی که مراقب باشم تا تو
را خشمگین نکنم. وقتی میگوییاز
روح خودت در من دمیده ای احساس میکنم طاقت و ظرفیت این همه بزرگی را ندارم. از شوق
سرشار میشوم. میخواهم پرواز کنم.
میخواهم در تو حل شوم. تنهاییم را پاک فراموش میکنم و همه ی تلخی های عالم برایم شیرین
میشود. همان تلخی ها و رنج هایی
که تو
به آن قسم یاد کرده ای ، که به حقیقت مرا در رنج آفریده ای . آنوقت به همه ی رنج های عالم
عاشق میشوم . دعا میکنم بار همه ی
انسان ها و رنج های خلایق بر دوش من باشد. اما میدانم اجابت این دعا به آسانی نیست ، زیرا که تو
هرکس را بیشتر دوست داری و
به او
عاشق تری بیشتر میرنجانی و آنجا که نشانی آنانی را که بیشتر دوست داری میدهی ، آرام در دل
میگویم ای کاش من یکی از آنان
بودم ، ای کاش...................